دفتر شعر
شعر عکس عاطفی و عاشقی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
اشعار و نوشته های من
rain love u
سایت برتر
خرید ساعت مردانه جدید
خرید ساعت مردانه جدید
تنهای ساده دل
فروش پودر مو
پیامبر مهربانی ها
عشقی *تپلی*
دانلود آهنگ جدید
hots sex group
ورود ممنوع
درج آگهی رایگان
چگونه گوشی خود را بشناسی؟
همه چی از همه جا...
گروه اینترنتی گل یاس
حقیقتیه که اراک سره گفتن نداره ؟
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شعر و آدرس parishanname.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. شعر عاشقانه









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 134
تعداد نظرات : 109
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
مهرداد

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 8:28 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

 

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی.

برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی.

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی.

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم".

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

 برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.

به خاطرهمه این ها، هیچ وقت فراموش نکن که:

همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی، بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.

من کاملاً به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هر چیزی برایم مهمتر هستی.

همیشه دوستت دارم، چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فکر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو این جا هستم و دلم برایت تنگ است.

هر وقت که احتیاج به درد و دل داشتی روی من حساب کن.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

 
دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 8:27 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

 

خیلــــی وقت است کـــــــه "بی تــــــابم" ؛

دلـــــــم تــــــــاب میخواهد!

و یک هــــُــلِ محــــکم

کـــــه دلم هــُـــرّی بریزد پایین

هر چـــــه در خودش تلنبار کرده را ...

 
دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 8:25 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

 

واژه ی دوستت دارم

برای عظمت و شکوه قلب مهربانت

چقدر بی رنگ است وقتی تو

سرچشمه ی تمام خوبی ها هستی

 
یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 11:10 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

قیــمت یه روز زنــدگی چنـده؟
 

 

 
راستی؛ هیچ وقت از خودت پرسیدی قیمت یه روز زندگی چنده؟
تموم روز رو کار می کنیم و آخرشم از زمین و زمان شاکی هستیم که از زندگی خیری ندیدیم


شما رو به خدا تا حالا از خودتون پرسیدید:
قیمت یه روز بارونی چنده؟


 



یه بعدازظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
حاضری برای بو کردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه اسکناس درشت بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟



ولی اینم می دونی که اگه بخوای وقت بگذاری و حتی نصف روز هم بشینی به
گل های وحشی که کنار جاده در اومدن نگاه کنی بوته هاش ازت پول نمی گیرن!



چرا وقتی رعد و برق میاد تو زیر درخت فرار می کنی؟
می ترسی برقش بگیرتت؟
نه، اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقت ها یادمون میره چرا بارون می یاد!



این جوری فقط می خواد بگه منم هستم
فراموش نکن که همین بارون که کلافت می کنه که اه چه بی موقع شروع شد، کاش چتر داشتم، بعضی وقتا دلت برای نیم ساعت قدم زدن زیر نم نم بارون لک می زنه.




هیچ وقت شده بگی دستت درد نکنه؟
شده از خودت بپرسی چرا تمام وجودشونو روی سر ما گریه می کنن؟

اونقدر که دیگه برای خودشون چیزی نمی مونه و نابود میشن؟
ابرا رو می گم
هیچ وقت از ابرا تشکر کردی؟
هیچ وقت شده از خودت بپرسی که چرا ذره ذره وجودشو انرژی می کنه
و به موجودات زمین می بخشه؟!

ماهانه می گیره یا قراردادی کار می کنه؟




برای ساختن یه رنگین کمون قشنگ چقدر انرژی لازمه؟
چرا نیلوفر صبح باز میشه و ظهر بسته می شه؟
بابت این کارش چقدر حقوق می گیره؟
چرا فیش پول بارون ماهانه برای ما نمی یاد؟
چرا آبونمان اکسیژن هوا رو پرداخت نمی کنیم؟



تا حالا شده به خاطر این که زیر یه درخت بشینی و به آواز بلبل گوش کنی پول بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی.

قیمت بلیتش هم دل تومنه!




خودتو به آب و آتیش می زنی که حتی تابلوی گل آفتابگردون رو بخری و بچسبونی به دیوار اتاقت
ولی اگه به خودت یک کم زحمت بدی می تونی قشنگ ترین تابلوی گل آفتابگردون رو توی طبیعت ببینی. گل های آفتابگردونی که اگه بارون بخورن نه تنها رنگشون پاک نمی شه، بلکه پررنگ تر هم میشن

لازم نیست روی این تابلو کاور بکشی، چون غبار روی اونو، شبنم صبح پاک می کنه و می بره.




تو که قیمت همه چیز و با پول می سنجی تا حالا شده از خدا بپرسی :
قیمت یه دست سالم چنده؟
یه چشم بی عیب چقدر می ارزه؟
چقدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟!
قیمت یه سلامتی فابریک چقدره؟




خیلی خنده داره نه؟
و خیلی سوال ها مثل این که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه ...



اون وقت تو موجود خاکی اگه یه روز یکی از این دارایی هایی رو که داری ازت بگیرن
زمین و زمان رو به فحش و بد و بیراه می گیری؟
چی خیال کردی؟

پشت قبالت که ننوشتن. نه عزیز خیال کردی!




اینا همه لطفه، همه نعمته که جنابعالی به حساب حق و حقوق خودت می ذاری
تا اونجا که اگه صاحبش بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره.

پروردگاری که هر چی داریم از ید قدرت اوست ...



اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟

یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی ميکنی!



قدر خودت رو بدون و لطف دوستان و اطرافیانت رو هم دست کم نگیر

به زندگیت ایمان داشته باش تا بشه تموم قشنگیهای دنیا مال تـــو
 

 

  

 
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 9:1 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

 

 

من تو را به دریا بخشیدم به تلاطم های پر غرورش

به آسمان آبی به ابرهای سفیدش

به باران به قطره های زلالش

به بهار به شکوفه های نازش

به ماه به شبهای مهتابی اش

به غزل به واژه های عاشقانه اش

به آرزو به امید رسیدنش

من تو را

به دریا

به آسمان

به باران

به بهار

به ماه

به غزل

به آرزو بخشیدم تا ببخشند تو را به من تا همیشه
 
دوست دارم تا همیشه عشقم

 
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

 

يکي عاشق بود ... يکي عاشق نبود...؛هيچکس مثل خدا عاشق معشوقش(ما انسان ها) نبود

يه روز عاشقش بودم ،يعني با تموم وجودم مي خواستمش

اما... نميدونم چرا خدا وسط عاشقي من

 بلند گفت:-کات-

 اما ديگه نگفت:صدا-نور- حرکت نمي دونم چرا؟

شايد من عاشقي و خوب بازي نکردم

اما بذارين يه چيزي ؛ به حقانيتش قسم ،هم باهاش کشيدم.اما نميدونم؟.

خنديدم ،گريه کردم،حتي براش درد

اون اصلا نقشش رو خوب بلد نبود بازي کنه .

زيرِ صداش يه جوري تملق بود

من عاشق بودم،اما اون معشوق نبود!!! اينه که موضوع نوشته ام رو گذاشتم" يکي بود... .

يکي نبود... غير از خداي مهربون هيچکس ديگه عاشق نبود"

مي دونيد فيلم منم يه روزي به اکران در مياد.مي دونيد کي؟قــــــيــــــامـــــــت

يه روزي با صداي بلند مي گن:فيلم يکي بود... يکي نبود... تا چند دقيقه ديگه روي پرده آسمون به نمايش در مياد

کارگردان:خدا

بازيگران: خودم و اون وخدا

و با هنرمندي : شــــيـــــطـــــان

اميدوارم اون روز از فيلم من بدتون نياد !!!

تمام....

 
سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, :: 8:54 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد

 

مجنون من
وقتی بدون فاصله ای در کنارمی
من هم بدون واهمه سوگند می خورم
میخواهمت چنانکه تو می خواهیم هنوز
چندی بمان که حسرت این چند می خورم

دور از تو پشت غزل های عشقمان
یک نقطه چین ممتد و دیوانه می شوم
یک بغض ساکت و بی ادعا و سرد
یک حجم کهنه و ویرانه می شوم


در کوچه های خلوت قلبم قدم بزن
چیزی شبیه رفتن و از خود جدا شدن
تک واژه های عاشقیم پیش پای تو
فریاد می زنند برای فدا شدن


بیگانه ها دلیل و منطق و مسلک بیاورند
منعم کنند , باز فدای همان سرش!
مجنون من , نفسم , تکیه گاه من
این سرنوشت مال من و توست آخرش...