|
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 9:51 قبل از ظهر :: نويسنده : مهرداد
ای دلم زهر جدایی را بخور، چوب عمر بی وفای را بخور، ای دلم دیدی که ماتت کردورفت، خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت، من که گفتم این بهار افسردنیست، من که گفتم این پرستو رفتنیست، وای عجب کاری به دستم دادی دل، هم شکست و شکستم داد دل *** ***
یادمه اون روزی که دستت دادی تودستم. دلم فقط می گفت چشمات روی من نبند ولی من همش میگم دوست دارم دیونتم عاشقی سخته برام تحمل این همه غم ولی تو بدون همش به فکرتم عشق دلم میدونم تموم شده حسرت این دل غریب ولی نمیدونی چی کشیدم از دست عشق ولی باز می خونم که دوست دارم عزیز دل یه روزی میفهمم که دارا ندارم تو بودی یه روزی میای که من دیگه ندارم هیچ روزی کفنم از خون عشق رنگاوارنگ شده عزیز حالا نمیگم که دوست ندارم ای عزیز همه دارا ندار دلواپسیم تو بودی نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |