|
پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 5:23 بعد از ظهر :: نويسنده : مهرداد
به نام انکه مهرش سایبان پنهان است درمیان گلزارها قدم میزدم،گلی می بوئیدم،گلی تماشا می کردم. ناگهان فرشته ای از میان گلزارها بیرون آمد و گفت: بنویس به نام آنکه دوستش داری و زیباست: برروی گلی نوشتم دوستت دارم ولی پژمرده شد برروی خاک نوشتم دوستت دارم ولی پاک شد برروی کاغذ نوشتم دوستت دارم ولی پاره شد بر روی قلبم نوشتم دوستت دارم که همیشه بماند دوستت دارم نظرات شما عزیزان: m
![]() ساعت19:08---29 ارديبهشت 1390
فكر كن يه دوست.
![]() M
![]() ساعت8:55---8 ارديبهشت 1390
m
![]() ساعت16:39---7 ارديبهشت 1390
سلام تورو خدا اين عكسا را عوض كن............
پاسخ:سلام شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوست
![]() ساعت18:37---23 فروردين 1390
طبيبان بر سر بالين من آهسته مي گفتند
که امشب تا سحر اين عاشق دلخسته مي ميرد ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا بپا خيزد چه سنگين ميرود اين مرده از بس آرزو دارد ![]()
![]() |